معنی فارسی bumboy
B2بامبوی، اصطلاحی برای توصیف فردی که به شدت حساس یا لطیف است و ممکن است در معرض قضاوت منفی قرار گیرد.
A term used to describe an overly sensitive or effeminate male.
- noun
noun
معنی(noun):
A male homosexual.
example
معنی(example):
به او به خاطر حساس بودن بیش از حد، بامبوی گفته میشد.
مثال:
He was called a bumboy for being overly sensitive.
معنی(example):
در برخی فرهنگها، بامبوی بودن به عنوان یک ویژگی منفی تلقی میشود.
مثال:
In some cultures, being a bumboy is seen as a negative trait.
معنی فارسی کلمه bumboy
:
بامبوی، اصطلاحی برای توصیف فردی که به شدت حساس یا لطیف است و ممکن است در معرض قضاوت منفی قرار گیرد.