معنی فارسی bummel

B1

بمل کردن، قدم زدن آرام و بدون هدف که معمولاً به منظور لذت بردن از محیط انجام می‌شود.

To stroll or wander leisurely, often without a specific purpose.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند که روز شنبه در پارک بمل کنند.

مثال:

They decided to bummel through the park on Saturday.

معنی(example):

بمل کردن راهی عالی برای استراحت و لذت بردن از طبیعت است.

مثال:

Bummeling is a great way to relax and enjoy nature.

معنی فارسی کلمه bummel

: معنی bummel به فارسی

بمل کردن، قدم زدن آرام و بدون هدف که معمولاً به منظور لذت بردن از محیط انجام می‌شود.