معنی فارسی burmese
B1مربوط به فرهنگ، مردم یا زبان برمه که هماکنون میانمار نامیده میشود.
Relating to Myanmar (Burma), its people, or its language.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
غذای برمهای به خاطر طعمهای منحصربهفردش معروف است.
مثال:
Burmese cuisine is famous for its unique flavors.
معنی(example):
او برای سفرهایش زبان برمهای را مطالعه کرد.
مثال:
She studied the Burmese language for her travels.
معنی فارسی کلمه burmese
:
مربوط به فرهنگ، مردم یا زبان برمه که هماکنون میانمار نامیده میشود.