معنی فارسی burry

B2

حالت خشن و ناصاف که ممکن است در مواد یا بافت‌ها وجود داشته باشد.

Describing a rough or coarse texture, often uncomfortable to touch.

example
معنی(example):

نوع بافت بروی پارچه آن را ناراحت‌کننده کرده بود.

مثال:

The burry texture of the fabric made it uncomfortable.

معنی(example):

او از حس بروی روی پوستش متنفر بود.

مثال:

She disliked the burry sensation on her skin.

معنی فارسی کلمه burry

: معنی burry به فارسی

حالت خشن و ناصاف که ممکن است در مواد یا بافت‌ها وجود داشته باشد.