معنی فارسی busheled

B1

عملیات پر کردن محصولات کشاورزی در واحدهای بشکه.

Filled into bushels, usually referring to grain or produce.

example
معنی(example):

آنها ذرت را برای زمستان بشکه کرده‌اند.

مثال:

They have busheled the corn for the winter.

معنی(example):

غلات بشکه شده و در انبار نگهداری شد.

مثال:

The grain was busheled and stored in the barn.

معنی فارسی کلمه busheled

: معنی busheled به فارسی

عملیات پر کردن محصولات کشاورزی در واحدهای بشکه.