معنی فارسی bushily
B1به شکلی پربوش یا پرپشت، معمولاً برای توصیف چیزهایی که حجم زیادی دارند، به کار میرود.
In a manner that is bushy or full, often used to describe something that has a lot of foliage.
- ADVERB
example
معنی(example):
گربه به طور پربوشی در باغ قدم زد.
مثال:
The cat walked bushily through the garden.
معنی(example):
او به طور پر سر و صدا صحبت کرد تا به نظر تأثیرگذار بیاید.
مثال:
He spoke bushily, trying to sound impressive.
معنی فارسی کلمه bushily
:
به شکلی پربوش یا پرپشت، معمولاً برای توصیف چیزهایی که حجم زیادی دارند، به کار میرود.