معنی فارسی bushless

B1

وضعیتی که در آن هیچ بوته‌ای وجود نداشته باشد.

Having no bushes; an area lacking in shrubbery.

example
معنی(example):

منطقه بدون بوته، بی آب و علف و خالی به نظر می‌رسید.

مثال:

The bushless area looked barren and empty.

معنی(example):

منظر پس از آتش‌سوزی بدون بوته بود.

مثال:

The landscape was bushless after the fire.

معنی فارسی کلمه bushless

: معنی bushless به فارسی

وضعیتی که در آن هیچ بوته‌ای وجود نداشته باشد.