معنی فارسی cabalic
B1حالت یا صفتی که به کابالا ارتباط دارد
Relating to cabala or mystical traditions.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
راجع به کابالی سخت، موضوع را جالبتر کرد.
مثال:
His cabalic reference made the topic more interesting.
معنی(example):
او اغلب اصطلاحات کابالی را در سخنرانیهایش استفاده میکند.
مثال:
She often uses cabalic terms in her lectures.
معنی فارسی کلمه cabalic
:
حالت یا صفتی که به کابالا ارتباط دارد