معنی فارسی cabbled

B1

کاببل شده، به معنای اینکه اجزا قبلاً به هم متصل یا ترکیب شده‌اند.

Past tense of cabble; having been bound or joined together.

example
معنی(example):

او دیروز مواد لازم برای پروژه‌اش را کاببل کرد.

مثال:

She cabbled the materials for her project yesterday.

معنی(example):

هنرمند اسکیس‌ها را روی بوم کاببل کرده بود.

مثال:

The artist had cabbled the sketches onto the canvas.

معنی فارسی کلمه cabbled

: معنی cabbled به فارسی

کاببل شده، به معنای اینکه اجزا قبلاً به هم متصل یا ترکیب شده‌اند.