معنی فارسی cabineted
B1در جایی قرار دادن یا تنظیم کردن اشیاء در کمد یا قفسه.
To furnish or equip with cabinets or similar structures.
- VERB
example
معنی(example):
مبلمان به طور ماهرانه ای طراحی شده بود تا با اتاق سازگار شود.
مثال:
The furniture was expertly cabineted to fit the room.
معنی(example):
او مدارک را در یک فایل امن قرار داد.
مثال:
He cabineted the documents in a secure file.
معنی فارسی کلمه cabineted
:
در جایی قرار دادن یا تنظیم کردن اشیاء در کمد یا قفسه.