معنی فارسی calming
B1آرامکننده به معنای کمکی برای کاهش استرس یا جلوگیری از هیجان ناخواسته است.
Having a soothing or peaceful effect.
- verb
verb
معنی(verb):
To make calm.
مثال:
to calm a crying baby
معنی(verb):
To become calm.
example
معنی(example):
گوش دادن به موسیقی میتواند آرامبخش باشد.
مثال:
Listening to music can be calming.
معنی(example):
اثر آرامبخش طبیعت به خوبی شناخته شده است.
مثال:
The calming effect of nature is well known.
معنی فارسی کلمه calming
:
آرامکننده به معنای کمکی برای کاهش استرس یا جلوگیری از هیجان ناخواسته است.