معنی فارسی calmy

B1

به معنای آرام و خونسرد، که به ویژگی یا حالتی اشاره دارد که موجب احساس راحتی و آرامش می‌شود.

In a calm manner; without agitation or excitement.

example
معنی(example):

او با صدای آرام به او صحبت کرد.

مثال:

She spoke to him in a calmy voice.

معنی(example):

نسیم آرام در یک روز گرم احساس طراوت می‌کرد.

مثال:

The calmy breeze felt refreshing on a hot day.

معنی فارسی کلمه calmy

: معنی calmy به فارسی

به معنای آرام و خونسرد، که به ویژگی یا حالتی اشاره دارد که موجب احساس راحتی و آرامش می‌شود.