معنی فارسی cantingly
B2به شیوهای سرخوش یا شاداب صحبت کردن یا عمل کردن.
In a lively or cheerful manner; expressing joy or playfulness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت سرخوشانه صحبت کرد و این باعث شد تا جدی گرفتن او دشوار باشد.
مثال:
He spoke cantingly, making it hard to take him seriously.
معنی(example):
او دیالوگهایش را به صورت سرخوشانه ارائه داد و برش به نمایش طنز افزود.
مثال:
She delivered her lines cantingly, adding humor to the play.
معنی فارسی کلمه cantingly
:
به شیوهای سرخوش یا شاداب صحبت کردن یا عمل کردن.