معنی فارسی captiving
B2جذاب و مسحورکننده به طوری که فرد را مجذوب خود کند.
Attractive in a way that draws attention and interest.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
داستان بهطور کامل captivating بود؛ نتوانستم کتاب را زمین بگذارم.
مثال:
The story was absolutely captiving; I couldn’t put the book down.
معنی(example):
لبخند captivating او اتاق را روشن کرد.
مثال:
Her captivating smile lit up the room.
معنی فارسی کلمه captiving
:
جذاب و مسحورکننده به طوری که فرد را مجذوب خود کند.