معنی فارسی caracolled
B1کاراکول شده، به معنای این که شیئی بهصورت مارپیچی شکل گرفته است.
Formed into a spiral shape; often used to describe shells or similar structures.
- VERB
example
معنی(example):
پوسته به زیبایی کاراکول شده بود و الگوی مارپیچی را ایجاد کرده بود.
مثال:
The shell was beautifully caracolled, creating a spiraled pattern.
معنی(example):
هنرمند خاکرس را کاراکول کرد تا طراحی پیچیدهای ایجاد کند.
مثال:
The artist caracolled the clay to give it an intricate design.
معنی فارسی کلمه caracolled
:
کاراکول شده، به معنای این که شیئی بهصورت مارپیچی شکل گرفته است.