معنی فارسی carcassing

B1

عمل یا فرایند کارکاس کردن، به معنی تجزیه حیوان در جهت استفاده از گوشت آن.

The act of preparing or processing a carcass for consumption.

example
معنی(example):

کارکاس کردن در فرایند تولید غذا مهم است.

مثال:

Carcassing is important in the process of food production.

معنی(example):

کارگاه بر روی تکنیک‌های کارکاس کردن تمرکز داشت.

مثال:

The workshop focused on the techniques of carcassing.

معنی فارسی کلمه carcassing

: معنی carcassing به فارسی

عمل یا فرایند کارکاس کردن، به معنی تجزیه حیوان در جهت استفاده از گوشت آن.