معنی فارسی carcasing
B1پوشش یا ساختار حفاظتی دور یک شیء.
The outer covering or shell that protects the inner components.
- NOUN
example
معنی(example):
کارکاس دستگاه به جلوگیری از تداخل کمک میکند.
مثال:
The carcasing of the device helps to prevent interference.
معنی(example):
او کارکاس را برای هرگونه نشانهای از سایش بررسی کرد.
مثال:
He examined the carcasing for any signs of wear.
معنی فارسی کلمه carcasing
:
پوشش یا ساختار حفاظتی دور یک شیء.
