معنی فارسی carcanetted

B1

به معنای محکم کردن یا بستن چیزی به طوری که ثابت و مرتب بماند.

Having been secured or bound in a manner that maintains position and form.

example
معنی(example):

قاب کارکانتد شده بوم را محکم در جای خود نگه داشت.

مثال:

The carcanetted frame held the canvas tightly in place.

معنی(example):

او از اینکه لبه‌های کارکانتد شده همه چیز را مرتب نگه داشت، قدردانی کرد.

مثال:

She appreciated how the carcanetted edges kept everything tidy.

معنی فارسی کلمه carcanetted

: معنی carcanetted به فارسی

به معنای محکم کردن یا بستن چیزی به طوری که ثابت و مرتب بماند.