معنی فارسی caressingly

B1

محبت‌آمیز، به طور نرمی و با احساسات لطیف بیان شده یا انجام شده.

In a tender or affectionate manner.

example
معنی(example):

او به طور محبت‌آمیز با او صحبت کرد تا او را آرام کند.

مثال:

He spoke caressingly to reassure her.

معنی(example):

او به آرامی به گلبرگ‌های گل دست زد.

مثال:

She caressingly touched the flower's petals.

معنی فارسی کلمه caressingly

: معنی caressingly به فارسی

محبت‌آمیز، به طور نرمی و با احساسات لطیف بیان شده یا انجام شده.