معنی فارسی cartograph
B2رشتهای که به ایجاد و مطالعه نقشهها و تصویرهای جغرافیایی میپردازد.
The art and science of making maps.
- NOUN
example
معنی(example):
نقشهنگاری نمایش دقیقی از منطقه ارائه داد.
مثال:
The cartograph displayed a detailed representation of the region.
معنی(example):
او نقشهنگاری را در کلاس جغرافیا یاد گرفت.
مثال:
He learned cartograph in his geography class.
معنی فارسی کلمه cartograph
:
رشتهای که به ایجاد و مطالعه نقشهها و تصویرهای جغرافیایی میپردازد.