معنی فارسی catarrhally
B1به نحوی که نشانهای از ابتلا به کاتاره یا التهاب غشاهای مخاطی باشد.
In a manner relating to or characterized by catarrh.
- ADVERB
example
معنی(example):
بیمار به صورت کاتارهای نفس میکشید، که نشاندهنده مشکل در سلامت تنفسی بود.
مثال:
The patient was breathing catarrhally, indicating an issue with respiratory health.
معنی(example):
او به صورت کاتارهای صحبت کرد، صدایش به دلیل سرماخوردگی گرفته بود.
مثال:
She spoke catarrhally, her voice sounding congested due to a cold.
معنی فارسی کلمه catarrhally
:
به نحوی که نشانهای از ابتلا به کاتاره یا التهاب غشاهای مخاطی باشد.