معنی فارسی centralness

B2

مرکزیت، درجه‌ای از اهمیت یا تأثیر یک گره یا موقعیت خاص در یک ساختار اجتماعی یا سازمانی.

The degree of importance or influence of a specific node or position within a social or organizational structure.

example
معنی(example):

مرکزیت موقعیت او برای تصمیم‌گیری حیاتی است.

مثال:

The centralness of her position is crucial for decision making.

معنی(example):

مرکزیت گره‌ها می‌تواند با گذر زمان تغییر کند.

مثال:

The centralness of nodes can change over time.

معنی فارسی کلمه centralness

: معنی centralness به فارسی

مرکزیت، درجه‌ای از اهمیت یا تأثیر یک گره یا موقعیت خاص در یک ساختار اجتماعی یا سازمانی.