معنی فارسی chairmender
B1رئیسجمهور که تعمیرات مبلمان را انجام میدهد.
A person who repairs or restores chairs and furniture.
- NOUN
example
معنی(example):
رئیسجمهور در تعمیر مبلمان قدیمی ماهر بود.
مثال:
The chairmender was skilled at fixing old furniture.
معنی(example):
پس از سالها ریاست بر تعمیرات، او فروشگاه خود را باز کرد.
مثال:
After years of chairmending, he opened his own shop.
معنی فارسی کلمه chairmender
:
رئیسجمهور که تعمیرات مبلمان را انجام میدهد.
