معنی فارسی chancefully
B1بهطور تصادفی و بدور از برنامهریزی.
In a way that relates to chance; aimlessly.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور تصادفی بدون هیچ برنامهای تصمیم گرفت.
مثال:
She chancefully made her decision without any concrete plan.
معنی(example):
او بهطور تصادفی یک روز وارد یک سرگرمی جدید شد.
مثال:
He chancefully wandered into a new hobby one day.
معنی فارسی کلمه chancefully
:
بهطور تصادفی و بدور از برنامهریزی.