معنی فارسی chastiment

B1

عمل تنبیه و اصلاح رفتار به منظور تعالی شخصیت.

The act of discipline aimed at personal improvement.

example
معنی(example):

تنبیه گاهی برای رشد شخصی ضروری است.

مثال:

Chastiment is sometimes necessary for personal growth.

معنی(example):

او تنبیه را به عنوان راهی برای بهبود خود می‌دید.

مثال:

He viewed chastiment as a way to improve himself.

معنی فارسی کلمه chastiment

: معنی chastiment به فارسی

عمل تنبیه و اصلاح رفتار به منظور تعالی شخصیت.