معنی فارسی chasty

B2

شخصیتی که به پاکدامنی و عفت اهمیت می‌دهد.

Having a nature that values chastity and modesty.

example
معنی(example):

فطرت پاکدامن او دوستان زیادی به دست آورد.

مثال:

Her chasty nature won her many friends.

معنی(example):

پاکدامنی گاهی اوقات می‌تواند ستودنی به نظر برسد.

مثال:

Being chasty can sometimes be seen as admirable.

معنی فارسی کلمه chasty

: معنی chasty به فارسی

شخصیتی که به پاکدامنی و عفت اهمیت می‌دهد.