معنی فارسی checkpointed
B1عمل ثبت وضعیت یا پیشرفت در یک نقطه مشخص برای ادامه مراحل بعد.
To record a state or progress at a specific point for future reference.
- VERB
example
معنی(example):
او پیشرفت خود را در هر مرحله چکپوینت کرد.
مثال:
She checkpointed her progress at every stage.
معنی(example):
نرمافزار به طور خودکار بازی را چکپوینت کرد.
مثال:
The software automatically checkpointed the game.
معنی فارسی کلمه checkpointed
:
عمل ثبت وضعیت یا پیشرفت در یک نقطه مشخص برای ادامه مراحل بعد.