معنی فارسی cheesecutter
B1ابزاری برای برش دادن پنیر به قطعات منظم.
A tool used to slice cheese into uniform pieces.
- NOUN
example
معنی(example):
پنیر برنده برش زدن پنیر را راحتتر کرد.
مثال:
The cheesecutter made slicing the cheese easier.
معنی(example):
او از پنیر برنده برای آمادهسازی سینی پنیر استفاده کرد.
مثال:
He used a cheesecutter to prepare the cheese platter.
معنی فارسی کلمه cheesecutter
:
ابزاری برای برش دادن پنیر به قطعات منظم.