معنی فارسی chidingly
B1به شکلی که سرزنش یا ملامت داشته باشد.
In a manner that expresses disapproval or criticism.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور سرزنشآمیز با دوستش صحبت کرد چون دیر آمده بود.
مثال:
She spoke chidingly to her friend for being late.
معنی(example):
او وقتی کسی صحبتش را قطع کرد، به طور سرزنشآمیز پاسخ داد.
مثال:
He responded chidingly when someone interrupted him.
معنی فارسی کلمه chidingly
:
به شکلی که سرزنش یا ملامت داشته باشد.