معنی فارسی chief inspector
C1بازرس کل، مقام بالایی در سازمانهای نظارتی یا پلیسی که مسئول نظارت بر عملیات و کیفیت کار است.
A senior officer in charge of inspections and investigations.
- NOUN
example
معنی(example):
بازرس کل روند تحقیقات را ارزیابی کرد.
مثال:
The chief inspector evaluated the investigation process.
معنی(example):
او بعد از سالها خدمت به بازرس کل ترفیع یافت.
مثال:
He was promoted to chief inspector after many years of service.
معنی فارسی کلمه chief inspector
:
بازرس کل، مقام بالایی در سازمانهای نظارتی یا پلیسی که مسئول نظارت بر عملیات و کیفیت کار است.