معنی فارسی chiefery
B1وضعیت یا کیفیت رهبری و سرپرستی.
The state or quality of being a chief or leader.
- NOUN
example
معنی(example):
سرپرستی جامعه اعلامیههای مهمی منتشر کرد.
مثال:
The chiefery of the community made important announcements.
معنی(example):
در سرپرستی آنها، بر رفاه جامعه تمرکز کردند.
مثال:
In their chiefery, they focused on community welfare.
معنی فارسی کلمه chiefery
:
وضعیت یا کیفیت رهبری و سرپرستی.