معنی فارسی chiefest
B1بزرگترین، مهمترین، یا معتبرترین در مقایسه با دیگران.
The most important or highest in rank.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بزرگترین در میان تمام جنگجویان بود.
مثال:
He was the chiefest among all the warriors.
معنی(example):
در این شهر، بزرگترین مسئولیت بر عهده شهردار است.
مثال:
In this town, the chiefest responsibility falls on the mayor.
معنی فارسی کلمه chiefest
:
بزرگترین، مهمترین، یا معتبرترین در مقایسه با دیگران.