معنی فارسی chillily

B1

به طور سرد و بی‌احساس، بدون عاطفه یا گرمی.

In a manner that is unfriendly or lacking warmth.

example
معنی(example):

او به طور سرد صحبت کرد و نمی‌خواست در گفتگو شرکت کند.

مثال:

She spoke chillily, not wanting to engage in conversation.

معنی(example):

باد به طرز سردی وزید و تغییر فصل را نشان داد.

مثال:

The wind blew chillily, signaling the change in season.

معنی فارسی کلمه chillily

: معنی chillily به فارسی

به طور سرد و بی‌احساس، بدون عاطفه یا گرمی.