معنی فارسی chinny
B1چینی، صفتی برای توصیف سطوح یا ویژگیهایی با انحنا یا برجستگی.
Describing a shape or characteristic that is curvy or prominent.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شیب چینی بالا رفتن را دشوار کرده بود.
مثال:
The chinny slope made it difficult to climb.
معنی(example):
او یک ژاکت چینی پوشیده بود که ویژگیهای او را برجسته میکرد.
مثال:
She wore a chinny jacket that highlighted her features.
معنی فارسی کلمه chinny
:
چینی، صفتی برای توصیف سطوح یا ویژگیهایی با انحنا یا برجستگی.