معنی فارسی chirpily
B1به صورت شاد و با انرژی و حوصله صحبت کردن یا عمل کردن.
In a cheerful and lively manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
پرندگان صبح زود به صورت شاداب میخواندند.
مثال:
The birds sang chirpily in the morning.
معنی(example):
او در مهمانی به صورت شاداب همه را سلام کرد.
مثال:
She greeted everyone chirpily at the party.
معنی فارسی کلمه chirpily
:
به صورت شاد و با انرژی و حوصله صحبت کردن یا عمل کردن.