معنی فارسی chirpingly

B1

به طور شاداب و با صداهای جیک جیک یا مشابه.

In a way that resembles the cheerful sound of chirping.

example
معنی(example):

باغچه‌ها در کنار برکه به صورت شاداب صدا می‌کردند.

مثال:

The frogs croaked chirpingly near the pond.

معنی(example):

آن‌ها به صورت شاداب از درختان به یکدیگر صدا می‌کردند.

مثال:

They chirpingly called out to each other from the trees.

معنی فارسی کلمه chirpingly

: معنی chirpingly به فارسی

به طور شاداب و با صداهای جیک جیک یا مشابه.