معنی فارسی chromatically
B2به شکل مربوط به رنگها و نحوه ترکیب آنها در هنر و زیبایی.
In a manner relating to colors or their arrangement.
- ADVERB
example
معنی(example):
نقاشی بهصورت کروماتیک تنظیم شده بود تا تأثیر هماهنگی ایجاد کند.
مثال:
The painting was arranged chromaticaly to create a harmonious effect.
معنی(example):
رنگها بهصورت کروماتیک ترکیب شدند تا جذابیت بصری را افزایش دهند.
مثال:
The colors were blended chromaticaly to enhance the visual appeal.
معنی فارسی کلمه chromatically
:
به شکل مربوط به رنگها و نحوه ترکیب آنها در هنر و زیبایی.