معنی فارسی chrysalidian

B1

نسبت به مرحله کریسالید و نوع تغییراتی که در آن رخ می‌دهد.

Relating to the characteristics or features of a chrysalis stage.

example
معنی(example):

تبدیل‌های کریسالیدی می‌توانند بسیار شگفت‌انگیز باشند.

مثال:

Chrysalidian transformations can be quite remarkable.

معنی(example):

فرم کریسالیدی حشره معمولاً غیرقابل شناسایی است.

مثال:

The chrysalidian form of the insect is often not recognizable.

معنی فارسی کلمه chrysalidian

: معنی chrysalidian به فارسی

نسبت به مرحله کریسالید و نوع تغییراتی که در آن رخ می‌دهد.