معنی فارسی church establishment

B2

نهاد کلیسایی که شامل سازمان‌ها و رهبران مذهبی است که بر امور دینی و اخلاقی نظارت می‌کنند.

The organized body of church authority that influences religious practices and beliefs.

example
معنی(example):

ساختار کلیسا نقش مهمی در جامعه ایفا می‌کند.

مثال:

The church establishment plays a significant role in the community.

معنی(example):

ساختار کلیسا معمولاً بر تصمیمات اخلاقی تأثیر می‌گذارد.

مثال:

The church establishment often influences moral decisions.

معنی فارسی کلمه church establishment

: معنی church establishment به فارسی

نهاد کلیسایی که شامل سازمان‌ها و رهبران مذهبی است که بر امور دینی و اخلاقی نظارت می‌کنند.