معنی فارسی the establishment
B2ساختار حاکم، اشاره به نهادها و قدرتهای موجود در یک جامعه که نقش کلیدی در شکلدهی به سیاست و فرهنگ دارند.
A term used to denote the ruling class, institutions, or prevailing authority in a society.
- NOUN
example
معنی(example):
ساختار حاکم بر بسیاری از جنبههای جامعه کنترل دارد.
مثال:
The establishment controls many aspects of society.
معنی(example):
بسیاری از مردم معتقدند که ساختار حاکم در برابر تغییر مقاوم است.
مثال:
Many people believe the establishment is resistant to change.
معنی فارسی کلمه the establishment
:
ساختار حاکم، اشاره به نهادها و قدرتهای موجود در یک جامعه که نقش کلیدی در شکلدهی به سیاست و فرهنگ دارند.