معنی فارسی circumambiency

B1

حالتی که در آن یک محیط به دور یک موضوع گرد آمده است.

The quality of being surrounded or enveloped by a specific environment

example
معنی(example):

جو دور زنی جشن، همه را دور هم جمع کرد.

مثال:

The circumambiency of the festival brought everyone together.

معنی(example):

در طول جشنواره‌ها، جو دور زنی شاداب در هوا وجود داشت.

مثال:

There was a joyful circumambiency in the air during the celebrations.

معنی فارسی کلمه circumambiency

: معنی circumambiency به فارسی

حالتی که در آن یک محیط به دور یک موضوع گرد آمده است.