معنی فارسی circumduce

B1

دور زدن، به قصد رسیدن به نتیجه‌ای خاص بدون بیان مستقیم آن.

To lead around or circumvent a point without addressing it directly.

example
معنی(example):

برای دور زدن، باید تمامی گزینه‌ها را با دقت در نظر گرفت.

مثال:

To circumduce, one must carefully consider all options.

معنی(example):

بازیگر پاسخ خود را به گونه‌ای دور زد که تماشاگران را در پیش‌بینی نگه دارد.

مثال:

The actor circumduced his response to keep the audience guessing.

معنی فارسی کلمه circumduce

: معنی circumduce به فارسی

دور زدن، به قصد رسیدن به نتیجه‌ای خاص بدون بیان مستقیم آن.