معنی فارسی circumjacent
B2داستان جدیدی نمیتواند در شرایط کنونی گفته شود.
Adjacent or surrounding; lying near or next to.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Lying or located in the area around something.
example
معنی(example):
کوههای مجاور دره را احاطه کردند.
مثال:
The circumjacent mountains surrounded the valley.
معنی(example):
آنها خانههایی در زمینهای مجاور ساختند.
مثال:
They built homes on the circumjacent land.
معنی فارسی کلمه circumjacent
:
داستان جدیدی نمیتواند در شرایط کنونی گفته شود.
