معنی فارسی circumnatant
B2مربوط به یا دلالت بر موجوداتی که در اطراف شنا میکنند.
Pertaining to or living predominantly in water, often swimming around.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
موجودات دایرهای در حالی که باGraceful در آب شنا میکردند مشاهده شدند.
مثال:
The circumnatant creatures were observed swimming gracefully in the water.
معنی(example):
اشکال حیات دایرهای رفتارهای جالبی در زیستگاههای آبی خود نشان میدهند.
مثال:
Circumnatant life forms exhibit fascinating behaviors in their aquatic habitats.
معنی فارسی کلمه circumnatant
:
مربوط به یا دلالت بر موجوداتی که در اطراف شنا میکنند.