معنی فارسی circumpose
B1تدارک و چینش اشیاء به گونهای که دور هم قرار بگیرند.
To arrange or set in a surrounding or encompassing manner.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند نمایشگاه را به گونهای دورچین کنند که بازدیدکنندگان را از تمامی زوایا درگیر کند.
مثال:
They decided to circumpose the exhibit to engage visitors from all angles.
معنی(example):
هنرمند تصمیم گرفت تا مجسمهها را به صورت دورچین قرار دهد تا تجربهای پویا ایجاد کند.
مثال:
The artist chose to circumpose the sculptures to create a dynamic experience.
معنی فارسی کلمه circumpose
:
تدارک و چینش اشیاء به گونهای که دور هم قرار بگیرند.