معنی فارسی claik
B1صدای تیز و بلند ناشی از ضربه یا شکستن.
A sharp, sudden sound, especially from something breaking.
- NOUN
example
معنی(example):
او هنگام افتادن بشقاب صدای بلندی از خود درآورد.
مثال:
He made a sharp claik as he dropped the plate.
معنی(example):
صدای شکست شیشه در اتاق طنینانداز شد.
مثال:
The claik of the glass breaking echoed in the room.
معنی فارسی کلمه claik
:
صدای تیز و بلند ناشی از ضربه یا شکستن.