معنی فارسی clayish
B1خمیری، به معنای شبیه به خاکرس و نرم و قابل شکلگیری.
Resembling or characteristic of clay; soft and pliable.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این ماده از نظر لمس احساس خمیری داشت.
مثال:
The material felt clayish to the touch.
معنی(example):
سبک هنری او اغلب به عنوان خمیری توصیف میشود.
مثال:
Her art style is often described as clayish.
معنی فارسی کلمه clayish
:
خمیری، به معنای شبیه به خاکرس و نرم و قابل شکلگیری.