معنی فارسی clam up

B2

سکوت کردن یا خودداری از صحبت کردن درباره موضوعی خاص.

To become silent or refuse to speak, especially in response to questioning.

verb
معنی(verb):

To become silent; to stop talking, to shut up.

معنی(verb):

To make or become clammy.

example
معنی(example):

هر وقت از او درباره روزش می‌پرسم، ساکت می‌شود.

مثال:

Whenever I ask her about her day, she clams up.

معنی(example):

او وقتی که از او سوالات شخصی می‌شود، ساکت می‌شود.

مثال:

He tends to clam up when asked personal questions.

معنی فارسی کلمه clam up

: معنی clam up به فارسی

سکوت کردن یا خودداری از صحبت کردن درباره موضوعی خاص.