معنی فارسی clammish
B1احساس سستی و بیحالی، به ویژه در شرایط اجتماعی یا پس از مصرف غذا.
Feeling sluggish or unenergetic, especially in social situations or after eating.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او پس از خوردن غذاهای دریایی احساس کسل شد.
مثال:
She felt clammish after eating the seafood.
معنی(example):
نگرش کسلی او باعث شد که دوستانی پیدا نکند.
مثال:
His clammish attitude made it hard for him to make friends.
معنی فارسی کلمه clammish
:
احساس سستی و بیحالی، به ویژه در شرایط اجتماعی یا پس از مصرف غذا.