معنی فارسی clangouring

B1

عمل به صدا درآمدن فلز به صورت مداوم و با شدت.

The act of making a loud, ringing sound.

example
معنی(example):

زنگ زدن فلز در دل هنرمند شعفی ایجاد کرد.

مثال:

The clangouring of the metal struck a chord in the artist's heart.

معنی(example):

او صداهای زنگ‌دار را هنگام نقاشی آرامش‌بخش یافت.

مثال:

She found the clangouring sounds soothing while painting.

معنی فارسی کلمه clangouring

: معنی clangouring به فارسی

عمل به صدا درآمدن فلز به صورت مداوم و با شدت.